آرمان آزادی
یکی از مهمترین و مطرح ترین آرمان جوامع انسانی در طول تاریخ، آزادی بوده است. اما این آرمان از کجا پدید آمده است؟ در حقیقت، انسان محدودیت هایی را احساس می کند و دوست دارد که خودش را از شر این محدودیت ها خلاص کند. چرا که ذات انسان نامحدود است.
در نتیجه این میل انسان ها به آزادی، مکاتب بسیاری در جهان شکل گرفته اند. مکاتبی مانند لیبرالیسم و اومانیسم و …. اما نکته مهم اینجاست که در بسیاری از مواقع، این مکاتب نوظهور، بر خلاف اسامی زیبا و ادعایشان بر گستراندن آزادی، باطن خوبی ندارند!
دروغی به نام آزادی
در میان این مکتب ها، برخی جاها، این آزادی به پست ترین شهوت های انسانی تبدیل شده است. این نوع مثلا آزادی، انسان را آزاد نمی کند بلکه اسیر می کند. این مکاتب و شعائر، انسان را اسیر هوس می کند. اینکه من هر کاری که دلم خواست انجام بدهم یعنی اسارت نفس.
شکل این حرف، آزادی است اما یک این آزادی کاذب است. اگر تو هر کاری که دوست داری را بکنی، این یعنی اسیر شده ای. اسیر چه چیزی؟ اسیر همان دوست داشتنت، اسیر همان هوست. اما فکر می کنی آزادی. اسیر غریزه شدن که آزادی نیست!
آزادی واقعی چیست؟
آزادی واقعی یعنی اینکه انتخاب تو بر اساس سنجش صورت بگیرد. این آزادی حقیقی است. وقتی انتخاب های ما بر اساس سنجش صورت گرفت و ما بر اساس سبک و سنگین کردن آزادانه و جمع بندی کردن تمام موارد توانستیم تصمیم بهتر و سنگین تر را شناسایی کنیم و بگوییم: عقل من تشخیص میدهد این تصمیم، انتخاب بهتری است.این اوج آزادی است.
چون در این شرایط، شما از تمامی اسارت هایی که مانع انتخاب خوب خودتان میشده است، آزاد شده اید. این همان چیزیست که برای بسیاری از ابرقدرت ها خطرناک است. در نتیجه آنها می کوشند آزادی را به گونه ای دیگر معرفی کنند و ترویج دهند.
طرفداران آزادی هم آزاد نیستند!
حتی کسانی که به آزادی معتقدند هم افراد مخالف آزادی را بر نمی تابند. در نتیجه موافقین آزادی هم نمی توانند آزادی واقعی را به صورت مطلق ایجاد کنند.
نظر شما چیست؟ آیا می توانید نمونه هایی از آزادی واقعی را ذکر کنید؟