چرا به هدفم نرسیدم؟
نرسیدن به اهداف یا نیمه کاره رها کردن آنها در قدم اول می تواند حاصل هدفگذار اشتباه و عدم انتخاب اهداف دقیق باشد. اما در این نوشتار، پیش فرض ما این است که شما هدف را به خوبی می شناسید و اهداف تان را به صورت ریز و دقیق نوشته اید اما باز هم به اهداف تان نرسیده اید یا در نیمه راه آن ها را رها کرده اید.
به عبارتی، هدف شما آنطور که باید در شما قدرت ایجاد نکرده است. برای حل این مشکل باید به سراغ مشخص کردن راهبردهای درست بروید.
راهبرد چیست؟
در نوشتارهای گذشته، به تعریف تفکر راهبردی پرداخته ایم. به عنوان مثال راهبردهای شما در مسیر رسیدن به یک هدف می تواند یکی از این موارد باشد:
- من باید تنها به سمت هدف بروم یا با جمعی دیگر از افراد همراه شوم؟
- من باید در این مسیر اهداف فردی هم داشته باشم یا خیر؟
- تمرکز بر هدف به این معنی است که کار دیگری غیر از هدف نکنم؟
- اصلا چه کلیدهای اساسی در مسیر رسدن به هدف وجود دارد؟
- نتیجه 6 ماه حرکت من به سمت هدف، مستلزم چه تغییراتی در من است؟
دو سوال راهبردی در مسیر رسیدن به هدف
این دو پرسش راهبردی در مسیر رسیدن شما به اهدافتان، سوخت موتور شما را تامین می کند:
- من چه تغییراتی باید در خودم ایجاد کنم تا به این هدف برسم؟
- وقتی به سمت این هدف میروم، خود این هدفمندی چه تغییراتی در من ایجاد می کند؟
تغییرات مورد نیاز شما برای گام دوم، از حرکت شما در گام اول تغذیه می کند. دقت می کنید؟ یعنی زمانی که شما به ایستگاه اول می رسید، این به هدف رسیدن شما در خودتان احساس سرزندگی، نیرو و نشاط ایجاد می کند.
حالا این نشاط حاصل از گام اولی که طی کردید در گام دوم مورد استفاده خودتان قرار می گیرد. به این ترتیب موتور محرکه مسیر شما فراهم میشود.
سوخت حرکت شما
زمانی که انسان ها نتایج اقدامات اولیه شان را ببینند، برای گام بعدی یک منبع خود تغذیه ای خواهند داشت. وقتی شما از عمل خودتان بهره مند نباشید، نمی توانید با انرژی به کارتان ادامه دهید.
عملی که شما را خسته می کند مانع حرکت است و یکی از دلایلی که آدم ها نمی توانند ادامه بدهند همین است که از مسیری که رفته اند نتیجه نگرفتند. نقش راهبردها همینجاست! راهبردها به ما کمک به گونه ای برویم که خسته نشویم.
