تکنیک یا راهبرد؟
سلام. پیش از این در نوشتار چرا انجام تکنیک ها بدون راهبرد بی فایده است؟ به این نکته اشاره کردیم که استفاده از تکنیک ها بدون راهبرد، علاوه بر بی تاثیر بودن می تواند آسیب زننده نیز باشد!
در این نوشتار به بررسی نقش راهبردها در اثربخشی تکنیک های مدیریت زمان می پردازیم.
چرا شما نتیجه نگرفتید؟
تصور کنید فردی در کلاس های مدیریت زمان شرکت کرده و در آنجا شنیده که یکی از تکنیک های مدیریت زمان، ثبت کردن زمان انجام کارهای روزانه است. حالا این فرد بعد از یکی دو هفته ثبت زمان ها متوجه می شود که انجام دادن این تکنیک تاثیری در مدیریت زمان روزانه اش نداشته است!
وقتی این فرد بیان می کند که تکنیک برای او بی اثر بوده است باید از او بپرسیم:
زمان هایی که ثبت می کنی را: چرا ثبت می کنی؟ با چه حالتی ثبت می کنی؟ بعد ثبت زمان چه می کنی؟ بعد از گذشت بیست روز از ثبت کردن زمانت چه اتفاقی می افتد؟
اینها گوشه ای از چگونگی هاست و ما معولا هیچ کدام از این چگونگی ها را در انجام این تمرین و تکنیک رعایت نمی کنیم؛ در نهایت هم می گوییم تمرین نتیجه ای نداشت!
آسیب می بینیم…
در مثال بالا، فرد یکی از تکنیک های مدیریت زمان را بدون یک نگاه درست انجام می دهد اما چون آن نگاه درست را ندارد، نتیجه نمی گیرد. چون نتیجه نمی گیرد، طلبکار می شود. چون طلب کار می شود به عقب بر می گردد و این برگشت به عقب او اعتماد به نفسش را برای کار بعدی کمتر می کند.
یعنی آنچه قرار بود در جهت رشد او استفاده شود، مانع رشد او شد!
مکانیزم رایج اکثر آدم های امروز
متاسفانه داستانی که در اینجا گفته شد، مکانیزم رایج اکثر آدم های این زمانه است. در عصر انفجار اطلاعات، ما به اندازه یک عمر اطلاعات داریم اما به اندازه یک لحظه هم حرکت نمی کنیم. علت به وجود آمدن این مشکل این است که آگاهی های ما گسسته است. ما باید نگاه درست و جامعی به مسائل پیش روی خودمان داشته باشیم.
به عنوان مثال، زمانی که از مدیریت زمان خودمان صحبت می کنیم، باید کاملا مشخص بشود که در مدیریت زمان:
- چه مسئله هایی وجود دارد؟
- چه گام هایی وجود دارد؟
- با چه کسانی باید صحبت کنیم تا نسبت به زمانمان حساس بشویم؟
- چه فیلم هایی را باید نگاه کنیم تا به مدیریت زمان مان ضربه نزند؟
- چه الگوهایی باید بگیریم؟
- آن الگوها به چه چیزهایی توجه می کنند؟
- و …