پرسش شما:
جوان ما رغبتی برای شنیدن حرف های درست ندارد، انگار که نمی خواهد ما کمکش بکنیم؛ او ما را عقب مانده می داند و علاوه بر اینکه ما و باورهایمان را قبول ندارد از کس دیگری نیز راهنمایی نمی گیرد. نظر شما در مورد این مشکل چیست؟
به فطرت باز گردید
راهکار حل این مسئله این است که شما جوان خودتان را با خودش آشتی بدهید. فراموش نکنید که در فطرت جوان شما خوبی وجود دارد.
فرض کنید همین جوان که والدینش از او گلایه دارند را اینجا بیاوریم و از او بپرسیم که به نظر او صداقت خوب هست یا نه؟ زیبایی خوب هست یا نه؟ نظم خوب هست یا نه؟ سرعت خوب هست یا نه؟
مسلماً این جوان در پاسخ، همه این موارد را تایید می کند. جوان ما در فطرت خودش خوب است و خوبی زیبایی را می پسندد، پس ما نباید در ذهن خودمان از برخی مخالفت های او با خودمان و عقایدمان یک کوه بسازیم.
چرا فرزندتان با شما مخالفت می کند؟
ما به این نتیجه رسیدیم که هر انسانی از هر کجای دنیا صداقت، زیبایی، خلاقیت و … را می شناسد و دوست دارد؛ پس چرا گاهی اوقات جوان ما با برخی از باورها و عقاید که بر آمده از خوبی ها و زیبایی هستند مخالفت می کند؟
علتش خسته شدن جوانان ما است! جوان ما این حرف های خوب را می شنود، سپس یه خیابان ها و ادارات و … می رود و می بیند که کسانی که دم از این خوبی ها و زیبایی ها می زنند در عمل این اصول را رعایت نمی کنند، در نتیجه خسته می شود و خستگی خودش را با این مخالفت ها و سرکشی ها نشان می دهد.
سخن پایانی
من اعتقاد ندارم که جوانان ما دنبال حرف های خوب نیستند، آنها فقط از ندیدن عمل های خوب در جامعه خسته هستند.